جدول جو
جدول جو

معنی فیل مال - جستجوی لغت در جدول جو

فیل مال
پیل مال، (فرهنگ فارسی معین)، مالیده زیر پای فیل،
به پای پیل مالیدن، و این نوعی از مجازات بوده است که مجرم یا دشمن را زیر پای پیل می انداختند
لغت نامه دهخدا
فیل مال
پیل مال، (فرهنگ فارسی معین)، مال بسیار، ثروت بیکران
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رشتۀ نازکی در درون حباب لامپ که با عبور جریان برق ملتهب می شود و نور تولید می شود
فرهنگ فارسی عمید
بخش بخش، قسمت قسمت، چندتاچندتا، کپه کپه،
- فال فال کردن، کپه کپه کردن،
رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
پیل دل. (فرهنگ فارسی معین). شجاع. دلیر. قویدل
لغت نامه دهخدا
میل میلی، رجوع به میل میلی شود
لغت نامه دهخدا
پیل بار، (فرهنگ فارسی معین)، پیلوار، باری که یک فیل بتواند حمل کند، رجوع به پیلوار شود
لغت نامه دهخدا
پیل بالا، (فرهنگ فارسی معین)، بزرگ و بلند به قامت فیل، پیل اندام، به مقدار زیاد، فراوان:
از در خاقان کجا فیل افکند محمود را
بدره بردن فیل بالا برنتابد بیش از این،
خاقانی،
، توده و خرمن کرده و برهم انباشته
لغت نامه دهخدا
کرگدن ماهی، ماهی زال، ختو، فیل المائی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پیل مرغ. (فرهنگ فارسی معین). بوقلمون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پیل فام، (فرهنگ فارسی معین)، پیل رنگ، فیل رنگ، پیلگون
لغت نامه دهخدا
پریشان، (غیاث اللغات) (آنندراج)، از اتباع و مبدل تارمار است، رجوع به تارمار و تار و مار و تال و مال شود
لغت نامه دهخدا
فرنجمشک، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
مالیده به پیل، مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل، که پیل در زیر پای مالیده باشد، پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل، (غیاث)، کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه، (انجمن آرا)، کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن، (برهان)، کنایه از پامال کردن بقهر و غلبه و در هندوستان متعارف است که بعض گناهکاران را در زیر پای پیل پامال سازند و این سیاست مخصوص سلاطین همین دیار است و غیر اینها را سزاوار نیست بلکه کمال بی ادبی است، (آنندراج)،
مال بسیار، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(تَل ل / تَ)
تودۀ چیزی که به قد و قامت فیل باشد. تودۀ عظیم. (فرهنگ فارسی معین) (از غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیر مال
تصویر شیر مال
نانی که از آرد گندم و شیر و روغن پزند
فرهنگ لغت هوشیار
اسم بیدمالیدن، پاکد کردن زنگ از روی آیینه شمشیر و سلاحهای دیگر بوسیله چوب بید و چوبهای دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال فال
تصویر فال فال
بخش بخش قسمت قسمت چند تا چند تا کپه کپه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیل تل
تصویر فیل تل
توده چیزی که بقد و قامت فیل باشد توده عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلامان
تصویر فیلامان
فرانسوی رشته در چراغ کهربیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال فال
تصویر فال فال
((لْ. لْ))
بخش بخش، چند تا چند تا
فرهنگ فارسی معین
پهلو نشین، کسی که در کنار دیگری می نشیند، به پهلو خوابیدن، نشیمن گاه، ردپا، نشان و علامتی که در
فرهنگ گویش مازندرانی
رمه ی گم شده
فرهنگ گویش مازندرانی
از ماهیان خاویاری دریای خزر که به hooso hooso نیز معروف است
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
کین مال
فرهنگ گویش مازندرانی
سقف و دیوارگل اندود، سقفی که گل مالی شده و با ماله صاف شود
فرهنگ گویش مازندرانی
محل استخراج گل سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ی مخصوص برداشت گل، چاله ای که در اثر برداشت خاک ایجاد
فرهنگ گویش مازندرانی