پیل بالا، (فرهنگ فارسی معین)، بزرگ و بلند به قامت فیل، پیل اندام، به مقدار زیاد، فراوان: از در خاقان کجا فیل افکند محمود را بدره بردن فیل بالا برنتابد بیش از این، خاقانی، ، توده و خرمن کرده و برهم انباشته
پیل بالا، (فرهنگ فارسی معین)، بزرگ و بلند به قامت فیل، پیل اندام، به مقدار زیاد، فراوان: از در خاقان کجا فیل افکند محمود را بدره بردن فیل بالا برنتابد بیش از این، خاقانی، ، توده و خرمن کرده و برهم انباشته
مالیده به پیل، مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل، که پیل در زیر پای مالیده باشد، پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل، (غیاث)، کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه، (انجمن آرا)، کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن، (برهان)، کنایه از پامال کردن بقهر و غلبه و در هندوستان متعارف است که بعض گناهکاران را در زیر پای پیل پامال سازند و این سیاست مخصوص سلاطین همین دیار است و غیر اینها را سزاوار نیست بلکه کمال بی ادبی است، (آنندراج)، مال بسیار، (غیاث)
مالیده به پیل، مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل، که پیل در زیر پای مالیده باشد، پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل، (غیاث)، کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه، (انجمن آرا)، کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن، (برهان)، کنایه از پامال کردن بقهر و غلبه و در هندوستان متعارف است که بعض گناهکاران را در زیر پای پیل پامال سازند و این سیاست مخصوص سلاطین همین دیار است و غیر اینها را سزاوار نیست بلکه کمال بی ادبی است، (آنندراج)، مال بسیار، (غیاث)